خداحافظ عزیز من حلالم کن زمین گیرم/ نمیدانم چه تاریخی ولی یک روز میمیرم/ نمی خواهم دلت تنگ غروب خسته ام باشد/ اگر حتی جوان مردم بگو پیش خودت پیرم/ حلالم کن اگر روزی شبی یکوقت ناغافل/ تو را رنجانده ام از خود نگو که از تو دلگیرم/ چه شبهایی که عشق تو نمک پاشیده بر زخمم/ من از غریبی ها ، از عشق از زندگی سیرم/ اگر مردم شدم یک روح سرگردان و آواره/ غروب هرشب جمعه سراغی از تو میگیرم/ شدم مجنون نمیدانم تو هم لیلی من هستی/ سکوتی تلخ .... میدانم جوابم را نمیگیرم/ یقین دارم وفاداری ولی باز من میترسم/ از اینکه ناگهان روزی بگویی از تو هم سیرم/ خداحافظ نگاهم کن همین یک لحظه آخر/ نمی دانم چه تاریخی ولی من بی تو میمیرم.....
اومدم خداحافظی دیگه دارم میرم سفر
دوست نداشتم بمونی از حال و روزم بی خبر
اومدم بهت بگم که چشم به راه من نمون
دیگه آخرین دفعه ست پا میزارم تو خونه تون
واسه من گریه نکن سیاه نپوش پشت سرم
شاید اینجوری بتونم تو رو از یاد ببرم
واسه بدرقه م نیا چیزی نگو حرفی نزن
میدونم سخته برات دیدن من توی کفن
اینجوری نگام نکن ازت خجالت میکشم
دوست نداشتم که یه خط روی رفاقت بکشم
بگو بخشیدی منو که باید از پیشت برم
چه ببخشی چه نبخشی آخرش مسافرم
من دارم میرم از اینجا نگران من نباش
آخ نفسم بند اومده خونه سنگینه هواش
اینو یادت بمونه رفتنی ها باید برن
حالا نوبت منه فرشته ها منتظرن...
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید "کیستی ؟"
شاید او حتی بگوید "لایق من نیستی"
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم...
دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها / دل خسته ترینم در این گوشه دنیا
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من / روزی تو آیی که نمانده اثر از من
وسعت درد فقط سهم من است / باز هم قسمت غم ها شده ام / دگر آیینه ز من با خبر است/ که اسیر شب یلدا شده ام/من که بی تاب شقایق بودم/همدم سردی یخ ها شده ام /کاش چشمان مرا خاک کنید/ تا نبینم که چه تنها شده ام
کاش می فهمیدی برای این که تنهایم تو را نمیخواهم ...
برعکس ، برای این که میخواهمت ؛ تنهایم !